به گزارش مشرق، پرونده این مرد بامداد شانزدهم تیر سال ۹۵ به جریان افتاد. آن روز جسد مردی در یک سمند سوخته در جاده ورامین پیدا و در تحقیقات پلیسی مشخص شد که وی مردی میانسال به نام فریبرز بود و در شرق تهران زندگی میکرد.
فریبرز صاحب یک نمایشگاه اتومبیل بود و متخصصان پزشکی قانونی اعلام کردند که وی پیش از آتش گرفتن سمند با ضربات چاقو به قتل رسیده است. ماموران در نخستین اقدام به تحقیق از همسر مقتول پرداختند.
او گفت: شب قبل همراه همسر و فرزندانم برای صرف شام به خانه پدرم رفته بودیم. بعد شوهرم گفت کار مهمی دارد و از خانه خارج شد. حوالی نیمه شب بود که با من تماس گرفت و گفت که کارش طول کشیده و خواست که ما در خانه پدرم بمانیم. من هم قبول کردم تا اینکه مأموران به خانهام آمدند و گفتند که شوهرم به قتل رسیده است.
اگرچه زن جوان مدعی بود از قتل شوهرش بیخبر است، اما در ادامه تحقیقات شواهدی بهدست آمد که نشان میداد پسرخاله او اسرار جنایت را میداند. بررسیها حکایت از این داشت که پسرخاله ۲۳ ساله این زن، شب حادثه به خانه آنها رفته و به همراه شوهر وی (مقتول) سوار سمند او شده و خانه را ترک کرده است.
پسر جوان دستگیر شد، اما ادعا کرد از سرنوشت مقتول بیخبر است. با این حال در ادامه سرنخهایی بهدست آمد که نشان میداد ادعاهای او و همسرمقتول دروغ است.
اول اینکه همسر مقتول گفته بود که شب حادثه میهمان خانه پدرش بوده، اما در آن شب پدر و مادر او در مسافرت بودند. پسر جوان نیز ادعا کرد که شب حادثه سوار خودروی مقتول شده و با هم به سمت خانهشان در شرق تهران به راه افتادهاند، حالآنکه بررسیها نشان میداد که آنها مسیر دیگری را در پیش گرفته بودند.
از سوی دیگر کارآگاهان متوجه اختلافات شدید میان مقتول و همسرش شدند که این مسئله فرضیه دست داشتن زن جوان در جنایت را قوت میبخشید. دراین شرایط بازپرس پرونده دستور بازداشت همسر ۳۵ ساله مقتول و پسرخاله او را صادر کرد تا اینکه متهمان اسرار جنایت را فاش کردند.
پسر جوان گفت: یک روز قبل از جنایت بود که برای انجام کاری با دخترخالهام تماس گرفتم و فهمیدم با شوهرش دعوایش شده است. به قدری عصبانی شدم که تصمیم گرفتم این مرد را تنبیه کنم. شب حادثه بدون اطلاع دخترخالهام به خانه آنها رفتم و به بهانه انجام کاری سوار سمند او شدیم و از خانه بیرون رفتیم.
وی گفت: در بین راه، خواستم توقف کند و همان موقع بود که با چاقو او را به قتل رساندم. پس از آن هم به اطراف جاده ورامین رفتم و ماشین را به همراه جسد آتش زدم و فرار کردم. در ادامه تحقیقات معلوم شد که زن جوان نیز اگرچه از ماجرای قتل بیاطلاع بوده، اما پس از حادثه متوجه قتلی که پسرخالهاش مرتکب شده قرار گرفته است.
این زن و مرد جوان پس از مدتی در دادگاه کیفری پای میزمحاکمه رفتند. متهم اصلی به قصاص و همسر مقتول نیز به زندان محکوم شد. حکم به تأیید قضات دیوان عالی کشور رسید و با قطعی شدن رای، پرونده به شعبه اول اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد. به این ترتیب شمارش معکوس برای قصاص عامل جنایت شروع شد، اما به گفته مسئولان زندان، او توبه کرده و در این سالها مرتکب خطایی نشده بود.
همین باعث شد که تیم صلح و سازش مستقر در دادسرای جنایی تهران برای نجات قاتل از مرگ وارد ماجرا شوند. تلاشها سرانجام نتیجه داد و اولیای دم وقتی شنیدند قاتل پشیمان است و در زندان نیز مرتکب خطایی نشده بهخاطر رضای خدا و اعیاد شعبانیه از قصاص قاتل گذشت کردند و او را بخشیدند.